گزارش برنامه روستای سیبن و غار دانیال
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه نهم مهرماه94 ساعت 24 بامداد بود که از دانشگاه با دو دستگاه مینیبوس راهی جاده پرپیچ و خم چالوس شدیم. ترافیک سبک مسیر باعث شد که ساعت 5 صبح به سلمانشهر برسیم. نیم ساعتی از زمان اذان صبح گذشته بود و متاسفانه هنوز موفق به پیدا کردن یک مسجد باز(!) در طول مسیر نشده بودیم. مسالهای که کمی جای تامل داره...
بالاخره داخل یکی از کوچهها مسجد جامع سلمانشهر رو پیدا کردیم. بعد از اقامه نماز صبح، مسیر رو از جاده کنار دریا به سمت غرب ادامه دادیم. از اونجایی که مقداری از برنامه پیشبینی شده جلوتر بودیم، ساعت 6 صبح در یکی از پارکهای ساحلی کنار دریا بنام پارک ساحلی گیلماز توقفی نیم ساعته داشتیمجهت صرف صبحانه.
همگی مشغول میل کردن صبحانه و لذت بردن از صحنه زیبای طلوع آفتاب در کنار دریا بودند که به ناگاه متوجه شدند که یکی از دوستان کدپایینیتر (ورودی جدید) تدارک بسیار زیادی(!) برای صبحانه دیده است. مقدار زیادی کره محلی به همراه یک ظرف بزرگ مربا و ... اینجا بود که حس انسان دوستانه برخی گل کرد و به کمک این دوست عزیز شتافتند تا بلکه هر کس به اندازه توان خود از سنگینی بار کوله او بکاهند. (دوست عزیز با لباس سفید و خیل به کمک شتافتگان در گرد او را در تصویر ذیل مشاهده فرمایید)
پس از صرف صبحانه بلافاصله از جاده رو به روی آن به سمت جنوب و روستای سیبن حرکت کردیم. مسیری کاملا آسفالت و باصفا. در مسیر از روستاها و آبادیهای مختلفی عبور کردیم که شاهد صحنههای زیبایی بودیم. پیرمردی که ساعت 7 صبح در مغازه خود نشسته بود و با صدای بلند مشغول قرائت قرآن بود. جوانانی که مشغول بیرون آوردن دامها بودند. بانوانی که در زمینهای کشاورزی مشغول زراعت بودند. چیزهایی که برای شهرنشینها جالب وشاید عجیب به نظر میآیند...
بعد از 30 دقیقه مینی بوس سواری، با پرسیدن از چند نفر اهالی منطقه متوجه شدیم که به روستای سیبن رسیدهایم. از مینیبوس پیاده شدیم و راهپیمایی خود را به سمت آبشار شروع کردیم.
مسیری جنگلی و بسیار زیبا. با هر نفس حجم بالایی از هوای تمیز و پراکسیژن وارد ریهها میشد. همراه با انواع رایحههای مطبوع. (البته اگر برخی از ضایعات طبیعی حیوانات را هم در زمره رایحههای مطبوع جای دهیم...!)
بعد از طی مسیری نیم ساعته در دل جنگلهای فوق العاده بکر منطقه، با اعلام مسئول محترم اردو آقا علیرضای فتاحی کوله ها رو زمین گذاشتیم و با تعویض لباس و خالی کردن تمامی محتویات جیبها مهیای شنا شدیم. شنیده بودیم که در بعضی از قسمتها ممکنه که کاملا خیس بشیم. ولی شنیدن کی بود مانند دیدن ... ! رودخانهای بود با آب زلال و خنک که از دل جنگل و لابهلای کوههای سنگی مسیر خود را باز کرده بود و به سمت دریا راهی میشد.
قسمت بد ماجرا این بود که مجبور بودیم دوربینها رو هم داخل کوله ها بذاریم و موفق به عکسبرداری از مناظر فوق العاده و حیرت انگیز مسیر نشدیم. ابتدای مسیر هر کس تمام سعی خودش رو میکرد که کمتر خیس بشه. یکی پاچه شلوارشو بالا میزد . یکی با مشقت فراوان از روی آب میپرید. ولی همگی غافل از آنچه که در انتظارشون بود. کم کم به قسمتهایی رسیدیم که چارهای جز پریدن از ارتفاع 2 متری به داخل آبی به عمق 3متر نبود. انتخاب سختی بود . پریدن یا بازماندن از ادامه مسیر ؟!
زیبایی وصف ناشدنی مسیر، عقل و هوشو از سر برده بود. همان کسانی که تا چند دقیقه قبل پاچههای شلوارشونو بالا میزدند که خیس نشن تو صف میایستادند که برای بار چندم از بالای تخته سنگ به داخل آب شیرجه بزنند! اونم اینطوری :
در انتها به یک دیواره سنگی بلند رسیدیم که آبشاری زیبا از آن سرازیر بود. تصمیم گرفته شد که بیشتر از این ادامه ندهیم. البته میخواستیم هم نمیتونستیم ! به همین خاطر بعد از کمی آب بازی، عزم بازگشت نمودیم.
در کنار تمام زیباییهای وصف ناشدنی، مسیر صعب العبور و بسیار خطرناکی بود که متاسفانه منجر به جراحت جزئی یکی از دوستان از ناحیه چانه و همچنین چندین مورد نقص مال ( عینک و انگشتر و ... ) شد. با تعویض لباسهاس خیس مجددا به سمت روستای سیبن راه افتادیم.
ساعت 12 ظهر بود که با مینیبوس به سمت غار دانیال راه افتادیم. در مسیر مجددا در مسجد جامع سلمانشهر جهت اقامه نماز ظهر و عصر توقفی کوتاه داشتیم که با استقبال گرم هیئت امنای مسجد روبهرو شدیم. یک استکان چای خوشمزه همراه با شیرینی عید غدیر.
دنبال مکانی برای خوردن ناهار بودیم. ولی آدم تا کنار دریا بره و جای دیگهای رو انتخاب کنه انصافا جفایی نابخشودنیست. پس به سمت ساحل زیبای کنار متل قو راهی شدیم. حدود یک ساعت زمان داشتیم برای صرف ناهار و احیانا شنا. یک تهبندی مختصر کردیم و بسم الله. شنایی جانانه و بعضا جت اسکی و ...
بعد از جمع و جور کردن وسایل از مسیر روبه روی متل قو راهی غار دانیال شدیم. جنگل نوردیای نیم ساعته نیاز بود تا به دهانه غار برسیم. دهانهای کوچک که از همان ابتدا خبر از سرد بودن داخل غار را میداد. اگر چه بعد از کلی فعالیتهای گذشته انرژی زیادی در بدن نمونده بود، ولی جذابیت و کشش به سمت غارنوردی غیرقابل مقاومت بود.
هر چه بیشتر پیش میرفتیم ارتفاع آب هم بالاتر میآمد تا جایی که در قسمتهایی مجبور به رفتن داخل آب تا کمر میشدیم. آبی نه چندان تمیز و فوق العاده یخ! بعد از چیزی حدود 45 دقیقه به یکی از بزرگترین تالارهای غار رسیدیم که گویا سالن اجتماعات جماعت خفاشها بود. خفاشهایی که تنها با انداخن نور چراغ قوه به روی سقف قابل مشاهده بودند.
پس از جمع شدن همه بچهها حدود 3 دقیقه تاریکی و سکوت محض برقرار کردیم تا بیشتر از طبیعت غار لذت ببریم. تاریکی ای که بازکردن یا بستن پلکها کوچکترین تاثیری در بینایی ایجاد نمیکرد. سکوتی آرامش بخش (شاید هم ترسناک!) که با صدای ملایم آب و برخی سروصدا ها از طرف خفاشها همراه بود. واقعا حیرت انگیز بود...
با جمع کردن تمام انرژی باقیمونده در بدن، عزم بازگشت کردیم و پس از خروج از غار و بازگشت مسیر جنگلی، سوار مینیبوس شدیم و راهی تهران.
توقفی کوتاه در بین مسیر برای اقامه نماز مغرب وعشاء و تهیه نان بربری داغ، و صرف شام در مینیبوس رو داشتیم و خوابی شیرین و سنگین. تا ساعت 1 بامداد که در دانشگاه از مینی بوس پیاده شدیم.
این بود گزارشی کوتاه از برنامهای 24 ساعته و بشدت فشرده، که شامل دو بار جنگل نوردی ، غارنوردی، رودخانه نوردی، دریانوردی و ... بود. تشکر مجدد از مسئول محترم اردو آقای فتاحی و مسئول گروه کوهنوردی دانشگاه آقای بیرامی که زحمت زیادی برای هماهنگی و مدیریت برنامه کشیدند.
شادی روح محمد جواد طائی صلوات
دریافت فایل GPX مسیر دستیابی به روستای زیبای سیبن
دریافت فایل GPX مسیر دستیابی به غار دانیال
برای آشنایی با نحوه استفاده از فایل های GPX و فناوری GPS در کوهنوردی اینجا کلیک کنید.
گزارش و تهیه از محمدحسن یگانه
- ۹۴/۰۷/۱۰
- ۲۹۹۵ نمایش