گروه کوهنوردی دانشگاه امام صادق (ع)

یادبود محمدجواد طائی
شبکه‌های اجتماعی

گزارش برنامه قله جانستون

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۵۸ ق.ظ

 

تمامی اعضاء این خطر را حس کرده بودند. قدم‌ها شمرده و در عین حال محکم برداشته می‌شد تا جاپایی برای نفر بعدی بماند. با پاشنه‌ی پا داخل برف قدم می‌گذاشتیم. مگر تمام می‌شد این سرسره‌ی یخی!

ناگهان همان عضو تیم لیز خورد و افتاد. سرجای خود نشست. به کمک عصا اقدام به برخاستن کرد اما مجدد لیز خورد و شروع کرد به حرکت رو به پایین. نفس در سینه‌هایمان حبس شده بود. شاید بهترین کار تماشا نکردن صحنه بود...

 

7

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ

آیه 31 سوره مبارکه انبیاء

 

 

نام برنامه: صعود به قله‌ی جانستون به ارتفاع 3960 متر و به تاریخ جمعه 24 خرداد ماه 1398

مبدأ شروع برنامه: فشم، روستای آبنیک، خیابان جانستون

نوع برنامه: پیمایش کوه و صعود به قله

مسئولین برنامه:

            مربی و مسئول فنی و راهنما: آقای مهدی بشیری

            سرپرست برنامه: آقای محمدسعید صفاری

 

توصیف جغرافیایی منطقه: قله جانستون با ارتفاع ۳۹۶۰ متر در شمال شرق تهران، منطقه فشم واقع شده است. این قله واقع در ناحیه کوهستانی البرز مرکزی از جنوب به دره آبنیک، از شمال به بخشی از دره رودخانه لار، از شرق توسط یک خط الرأس مرتفع به قلل خرسنگ شمالی و جنوبی و در ادامه به گردنه یونه زا و از غرب توسط قله و گردنه وزوا به قلل برج و خلنو متصل می‌گردد.

 

یکی از زیباترین مناطق در البرز مرکزی دشت جانستون است. این دشت با ارتفاع حدود ۲۸۵۰ متر توسط چند قله احاطه شده است که قله جانستون در شمال این دشت واقع است. یکی دیگر از جاذبه های مسیر صعود به این قله، غار دست کنی است به نام غار بیوک آقا که توسط کوهنورد تبریزی با ابزارهای دستی نظیر درفش و قلم کنده شده است و مشابه این غار در تنگه لالون و آبشار سنگان وجود دارد.

 

درباره وجه تسمیه قله‌ی جانستون نیز باید گفت که به علت سخت بودن صعود به این قله و وجود صخره‌های سنگی در اطراف آن، به این قله جان ستان می‌گفتند که در اثر گذر زمان به جانستون تبدیل شده است.

 

وضعیت چشمه‌ها: با توجه به بارش‌های بهاری اخیر، منطقه از آب مناسبی برخوردار بود. یک چشمه در ابتدای مسیر دشت جانستون به نام "سپید چشمه" و یک چشمه هدایت شده با لوله در نیمه‌ی مسیر و چند چشمه‌ی فصلی وجود داشتند.

 

زمان‌بندی برنامه:

          - حرکت از دانشگاه: 4:40

          - آغاز صعود از خیابان جانستون: 6:37

          - گردنه‌ی ورودی دشت: 8

          - صبحانه داخل دشت: 8:45 الی 9:30

          - قدم نهادن بر قله: 14:30 و عزم برگشت: 15:30

          - غار بیوک آقا: 19

          - محل ماشین: 21:30

 

شرکت کنندگان: 10 نفر، آقایان:

  1. مهدی بشیری (مربی و راهنمای تیم)
  2. صادق بیرامی
  3. محمدحسین ملک‌نژاد
  4. محمدسعید صفاری (سرپرست گروه)
  5. علی جعفری
  6. سیدحسن حیدری
  7. پوریا صرافی نژاد
  8. مهدی صفری
  9. پدر علی جعفری
  10. محمدعلی اسدی

 

 

شرح کامل گزارش:

سحر روز جمعه 24 خرداد پس از اقامه‌ی نماز صبح در مسجد دانشگاه امام صادق علیه‌السلام، ساعت 4:40 دقیقه دانشگاه را ترک کردیم. پس از اضافه شدن یکی از همنوردان و مربی گروه در خیابان دماوند، مستقیم به سمت فشم حرکت کردیم و ساعت 6:34 تابلوی خیابان جانستون را مشاهده کردیم. با توجه به اینکه مدت‌ها بود گروه برنامه‌ی صعود به قله نداشت و یک مرتبه هم صعود ناموفق به این قله را داشتیم، تک تک افراد تیم به شدت مشتاق چنین لحظاتی بودند.

 

بعد از اینکه از ماشین پیاده شدیم، پس از بررسی آمادگی اعضای تیم، ساعت 6:50 حرکت تیم از روستا آغاز شد. طراوت هوای تازه‌ی صبحگاهی به همراه خنکی کنار رودخانه نوید یک روز پر شور را برای ما داشت. از سمت چپ رودخانه به سمت راست آن عبور کردیم و با سر قدمی جناب آقای بشیری به مسیر ادامه دادیم. به جز ما یک گروه دیگر در همان حوالی برنامه‌ی خود را آغاز کرده بودند اما به نظر می‌رسید آن‌ها عزم چیدن گیاهانی مانند تره‌ی کوهی، پونه و ... را دارند.

 

ساعت 8 بود که به گردنه‌ی ورودی دشت رسیدیم و روی تخت سنگی که آن‌جا بود عکسی را به ثبت رساندیم.

 

1

 

بعد از آن به مسیر خود ادامه دادیم. ما هنوز در سایه‌ی نور خورشید حرکت می‌کردیم تا اینکه ساعت 8:45 به دشت جانستون رسیدیم. بنا به نظر آقای بشیری صبحانه‌ی خود را در دشت خوردیم. حدود 45 دقیقه مشغول خوردن صبحانه شدیم و بعد از آن برای در امان ماندن از شلاق پرتوهای خورشید، کلاه و دست‌کش و کرم ضدآفتاب استفاده کردیم و به حرکت ادامه دادیم. ناگفته نماند اینجا آقا صادق، از قدیمی‌های گروه به جمع کهن کوهنوردان آذری زبان پیوست، هم‌سفره‌ی آن‌ها شد، با آن‌ها هم صحبت شد و از تجربه‌شان استفاده کرد و البته ما هم صبحانه‌ی آقا صادق رو مصرف کردیم! حقا که پنیر لیقوان خوشمزه‌ای بود.

 

sobhane

 

غار بیوک آقا را دیدیم اما از دور. داستانش را شنیدیم. بیوک آقا در طول 80 سال عمر خود، بدون ابزار ماشینی و فقط با زور بازو و قلم و تیشه، 5 غار در مسیرهای کوهستانی حفرکرده است. بزرگ‌ترین این غارها، در منطقه‌ی آبنیک با حدود 20 متر مربع وسعت است که حفر این غار 23 سال به طول انجامید. از آقا بیوک پرسیدند: اینکه عمرتان را در این راه گذاشتید پشیمان نیستید؟ آقا بیوک جواب داد: کندن غار مهم نیست، مهم خدمت به خلق خداست. از این کار پشیمان نیستم ولی نمی‌گویم مردم هم به ساختن غار مشغول شوند، بلکه دوست دارم مردم ساخت و ساز را سرلوحه‌ی کار خود قرار دهند از جمله ساختن مملکتی آباد که هیچ درد و غمی در آن نباشد.

 

از دور غار را دیدم و گذشتیم تا در مسیر برگشت به آن برسیم. به راه خود ادامه دادیم. در طول مسیر عطر تازه‌ی پونه و تره برخی از همنوردان را وسوسه می‌کرد که آن‌ها را بچینند و بخورند. بعد از حدود 1 ساعت کوهپیمایی، به منظور استراحت ایستادیم و پس از صرف آب و مقداری مواد مغذی مجددا به مسیر ادامه دادیم.

 

دو دهلیز برفی را پیش‌رو داشتیم که با توجه به نداشتن تجهیزات، دهلیز سمت چپ را برگزیدیم که از شیب کمتری برخوردار بود. در اینجا هم به یک گروه برخورد کردیم. برخی از قسمت‌های دهلیز به شدت لیز بود و با کمک مربی برفکوب مشخص می‌شد و در نهایت به انتهای دهلیز رسیدیم. لحظه لحظه‌ی برنامه به گوشت و خون همنوردان می‌چسبید. سرقدم فوق‌العاده جناب بشیری و تیم چابک بر لذت ذاتی قدم نهادن بر کوهستان می‌افزود.

 

ساعت 12:20 به محل استراحت دوم رسیدیم. مواد غذایی کربوهیدراتی و نوشیدنی مصرف کردیم. جانی تازه کردیم. در اینجا جناب آقای جعفری و آقای بیرامی، از پیمودن ادامه‌ی مسیر منصرف شدند و به چیدن گیاهان تر و تازه مشغول شدند و به سمت غار بازگشتند و ما مسیر را ادامه دادیم تا به روی یال رسیدیم.

 

لکه‌های ابر از سمت غرب کم کم نمایان می‌شد. عدم پیوستگی این لکه‌ها خیال ما را بابت بارش راحت کرد و هر از چندگاهی این لکه‌ها جلوی سیلی پرتوهای خورشید به پوست و صورت ما را می‌گرفتند.

 

5

 

شیب مسیر کم کم رو به زیادی می‌رفت و سرعت ارتفاع گرفتن ما کم شده بود. لحظات نفس‌گیر صعود نزدیک بود. شنیده بودیم نزدیک قله، شیب تند و صخره‌ای در انتظار ما است. در طول مسیر گهگاهی آقای بشیری مقداری جلوتر می‌رفتند تا حدالامکان از مسیر برفی نرویم و شاید بتوانیم آن را دور بزنیم.

 

3

 

اما به جایی رسیدیم که گذر از برف ناگزیر بود. آن‌هم برفی که ابتدای دهلیز بود. گرمای هوا باعث شده بود برف‌ها مقداری از بدنه‌ی صخره‌ها فاصله بگیرند و شاید زیر برف‌ها خالی بود! آقای بشیری ابتدا پیش رفتند، پاکوب درست کردند. و گفتند یک نفر یک نفر و با فاصله بیایید. نفر اول که جا پای آقای بشیری گذاشت، پایش حدود 20 سانتی‌متر پایین‌تر رفت. نفس‌ها در سینه حبس شده بود. برای رسیدن به قله ناچار از عبور از این قسمت بودیم. افراد تک تک این قسمت را پیمودند. نوبت به من رسید. آهسته آهسته به پیش رفتم. به میانه‌ی مسیر که رسیدم به سمت راستم نگاهی کردم. شیبی که مشاهده کردم، آن قدری بود که خدا را شکر کردم که افراد گروه صحیح و سالم از این مسیر عبور کردند. زیرا اگر کسی خدایی نکرده به سمت دهلیز می‌افتاد، تمام دهلیز را لیز می‌خورد تا حد زیادی ارتفاع کم می‌کرد و حتما آسیب می‌دید. خلاصه، گذر کردیم...

 

4

 

حدود ساعت 13 به جایی رسیدیم که دیگر آن‌قدر شیب زیاد بود که مجبور شدیم دست به سنگ حرکت کنیم. علی‌رغم شیب تند، گروه همچنان پیوسته و منظم به حرکت خود ادامه می‌داد. کم کم از انتهای گروه صدای "ماشالا گروه" و جملاتی این چنین شنیده می‌شد که به مثابه پاچیدن انرژی به همنوردان بود.

 

این شیب تند استراحت‌های کوتاه اما متعدد را می‌طلبید. شور و ذوق تنفس بر فراز قله، گروه را به پیش می‌برد. حتی دو نفر از دوستان که اولین صعود خود را تجربه می‌کردند، با تحمل خستگی خود را پیش می‌بردند.

 

دیگر چیزی به قله نمانده بود. به جایی رسیدیم قله و خط‌الرأس مابین جانستون غربی و شرقی دیده می‌شد. مسیر خط‌الرأس رسیدن به جانستون شرقی، بسیار خطرناک بود و از آن‌جا که اخلاف ارتفاع  بین این دو قله تنها 20 متر است، با تصمیم آقای بشیری عزم قله‌ی غربی کردیم.

 

6

 

قدم‌های آخر بود. بالاخره نزدیک قله بودیم. به شخصه مدت‌ها بود منتظر چنین لحظه‌ای بودم. باید کوهنورد باشی تا بدانی آن لحظه‌ای که اولین قدم خود را بر فراز قله می‌گذاری چه حسی دارد. پس از حدود 7:30 ساعت صعود، بالاخره ساعت 14:30 گروه کوهنوردی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام، بر فراز قله‌ی جانستون به ارتفاع 3960 متر گام نهاد.

 

تمام اعضاء خوشحال بودند و شیرینی صعود خود را با همدیگر تقسیم می‌کردند.

 

7

 

وزش باد حدی بود که بتوانیم یک ساعت روی قله بمانیم. به استراحت پرداختیم و مقداری خوراکی خوردیم. تا خود را آماده‌ی مسیر برگشت کنیم. در نهایت بعد از گرفتن عکس‌های تکی و گروهی و صلواتی بر حضرت صاحب‌الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، ساعت 15:30 عزم برگشت کردیم.

 

آقای بشیری جلوتر از همه و مابقی تیم پشت سر ایشان در حرکت بودیم. سرعت کاهش ارتفاع خوبی داشتیم. قرار شده بود که وقتی به غار بیوک‌آقا رسیدیم ناهار بخوریم. با آقای بیرامی و پدر علی هم همان‌جا قرار گذاشتیم.

 

9

 

جلوتر یک دهلیز دیده می‌شد و تصور خود من این بود که آن را دور خواهیم زد. قسمتی از مسیر را دقیقا به موازات دهلیز برفی و در مسیر خاکی حرکت کردیم تا نهایتا به جایی رسیدیم که چاره‌ای جز عبور از دهلیز برفی نبود. این برای تیم ما به علت اینکه دونفر از اعضای تیم کفش مناسبی نداشتند، خبر خوبی نبود.

 

شیب دهلیز نسبتا تند بود. مخصوصا اینکه با پیجیدن کوه، دهلیز برفی هم پیچیده بود و از بالا که نگاه می‌کردی مانند یک سرسره‌ی پیچ‌دار برفی خود را نشان می‌داد. تنها مسیر همین بود پس وارد دهلیز شدیم. کم کم بین سرقدم و دو سه نفر از ابتدای گروه و افراد عقب‌تر فاصله افتاد. یکی از اعضای تیم که در عقب تیم حرکت می‌کرد کفش نامناسبی به پا کرده بود و هر آن خطر لیزخوردن داشت. اما لیز خوردن خالی نبود!

 

با خروج از فصل سرما و گرم‌ شدن هوا، دهلیزها هم کم کم درحال آب شدن بودند و از دیواره‌ی کوه جدا شده بودند و باعث ایجاد شکافی بین دهلیز و صخره‌ها شده بودند. از زیر دهلیز آب سرد در جریان بود. در صورتی که خدایی نکرده اگر کسی لیز می‌خورد و نمی‌توانست خود را کنترل کند، مستقیم و با سرعت به صخره‌های اطراف دهلیز برخورد کرده و وارد همان شکاف می‌شد.

 

تمامی اعضاء این خطر را حس کرده بودند. قدم‌ها شمرده و در عین حال محکم برداشته می‌شد تا جاپایی برای نفر بعدی بماند. با پاشنه‌ی پا داخل برف قدم می‌گذاشتیم. مگر تمام می‌شد این سرسره‌ی یخی!

 

ناگهان همان عضو تیم لیز خورد و افتاد. سرجای خود نشست. به کمک عصا اقدام به برخاستن کرد اما مجدد لیز خورد و شروع کرد به حرکت رو به پایین. نفس در سینه‌هایمان حبس شده بود. شاید بهترین کار تماشا نکردن صحنه بود. بدترین حالت در ذهن مسئول برنامه (نگارنده) مرور شد: لحظه به لحظه سرعت می‌گیرد و به دیواره برخورد می‌کند و... و در کسری از ثانیه از خدا کمک خواستم.

 

ناگهان در یک اقدام سریع به شکم برگشت و با عصا و پاهای خود توانست خود را کنترل کند و همه‌ی تیم نفس راحتی کشدند. آقای بشیری به مدد ایشان برگشتند و به همراه محمدحسین ملک‌نژاد این عضو را تا پایان دهلیز همراهی کردند.

 

این چند متر آنقدر نفس‌گیر بود که کسی از ما جرأت نکرد حتی یک عکس بگیرد!

 

دهلیز رو به پایان بود. انتهای دهلیز به دشتی پوشیده از برف ختم می‌شد و دیگر پیچ‌وخمی درکار نبود و می‌شد با یک تکه پلاستیک مابقی مسیر تا دشت را سُر خورد. شاید انتهای این دهلیز، دو نفر از اعضای تیم که تجربه‌ی کم‌تری داشتند نفس راحتی کشیدند و مسئول برنامه، نفس راحت‌تری!

 

حدود ساعت 19 به غار بیوک‌آقا رسیدیم. خیلی سریع به اقامه‌ی نماز ظهر و عصر پرداختیم و پس از آن مقداری از غذاهایمان خوردیم و چون می‌خواستیم به تاریکی برخورد نکنیم، حدود ساعت 19:25 حرکت کردیم.

 

8

 

هوا خنکی ملسی داشت. مسیر هم هموارشده بود. همراه مسیر آب هم شده بودیم.  غروب دل‌انگیز کوهستان، تمام خستگی فرود 4 ساعته‌ی فرود و هول پایین آمدن از دهلیز را تبدیل به یک خاطره‌ی جذاب کرد. حالا دیگر دوست داشتیم مسیر طولانی و البته روشنی هوا هم در همین حالت گرگ و میش باقی بماند! ولی تاریک شد. حدودا به پل رسیدیم و هوا تقریبا تاریک شده بود. ما هم به پل رسیدیم ولی از پل رد نشدیم. آقای بشیری به بهانه‌ی اینکه پل دیگر قابل رؤیت نیست، ما را مجبور کردند کفش‌هایمان را در بیاوریم و از داخل آب رد شویم.

 

سرعت آب زیاد بود ولی عمقی نداشت. به کمک آقای اسدی از آب رد شدیم ولی چه رد شدنی! مغز سرم یخ زد! فوق‌العاده سرد بود ولی به جرأت می‌توانم بگویم خستگی یک صعود 7:30 ساعته و یک فرود حدودا 6 ساعته را داخل آب جا گذاشتیم و بالاخره ساعت 21:30 به ماشین رسیدیم و پس از اقامه‌ی نماز مغرب و عشاء راهی تهران شدیم.

 

 

 

 نسلون ماندلا میگه: هر کوهنورد بعد از هر صعود، میفهمه قله‌های بزرگتری برای صعود وجود داره...

 

10

نمای قله‌ی خرسنگ شمالی در مسیر قله جانستون

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی