گروه کوهنوردی دانشگاه امام صادق (ع)

یادبود محمدجواد طائی
شبکه‌های اجتماعی

گزارش برنامه کلکچال (تپه نورالشهدا)

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


روز جمعه، مورخ 23 بهمن 94 ، تصمیم بر آن شد که به اردویی نیمروزه و سرحال کننده به مقصد تپه ی نورالشهدا واقع در ارتفاعات شمال تهران و یا همان کلک چال روانه بشویم و از آخر هفته ی خود انرژی هفته ی آیده مان را بدست بیاوریم...

ساعت 6 صبح، اردو با قرائت دسته جمعی آیت الکرسی در مینی بوس رسمیت پیدا کرده و آغاز شد. از مینی بوس که پیاده شدیم مشاهده شد که هوا بس ناجوانمردانه سرد است!  ولی این سردی هوا باعث نشد که ما از رفتن بازداشته شویم.

صعود خود به سمت شهدای کلک چال را با یک سلفی در پارک جمشیدیه آغاز کردیم (!):


 

 از همان ابتدا که کمی مسیر شیب پیدا کرد، کم کم صداهایی بگوش می‌رسید : «آخه آدم جمعه صبح زمستون پا میشه بیاد کوه ... !؟»

از پارک که بیرون آمدیم به ابتدای مسیر سنگ فرش کوه رسیدیم. وقتی سنگ فرش تمام شد دهان همه از آب اناری که در آن محل عرضه می شد، آب افتاده بود. اما این موانع کوچک در پیشگاه کسانی که هدف بزرگی برای خود قرار داده‌اند هیچ جلوه می‌کنند. پس بنابراین افراد گروه راه تهذیب پیش گرفتند و به هدف خود نیم نگاهی انداخته و صعود را ادامه دادند.



ساعت حدودا هشت صبح به استراحتگاه بین مسیر رسیدیم و نفسی تازه کردیم. کمی ساقه طلایی که قوت غالب اغلب دانشجویان است (!) میل فرمودیم و لذت بردیم. از اونجایی که دیگه خبری از استراحت نبود، همه عزمشونو جزم کرده بودند که زودتر به زیارت قبور شهدای گمنام و همچنین صبحانه عدسی داغ و خوشمزه اون بالا برسند.



پیچ های انتهایی مسیر بودیم که دیدن گنبد تپه ی نورالشهدا قدرت و نیرویی دوچندان داد تا باقیمانده ی مسیر را هر چه سریعتر طی کنیم.

صبحانه ی اول را در حسینیه تناول کردیم و پس از آن به ورزش های باستانی و زورخانه ای پرداختیم و ورزش  روز جمعه مان را به حد کمال خود رساندیم:


 



و البته کمی شنا نیز رفتیم:


 

 



 

پس از برنامه های تغذیه ای و برنامه های ورزشی که واقعا روحیه‌ی همه را تازه و شاداب کرده بود به سراغ جرعه ای معنویت رفتیم و در جوار شهدای گمنام عزیز، زیارت عاشورایی خواندیم.


 

اردوهای کلکچال دانشگاه معمولا در همین نقطه به پایان می‌رسند اما از آن جایی که ما هنوز انرژی زیادی داشتیم (مخصوصا بعد از اون ورزش‌های زورخونه ای!) به صعودمان کمی دیگر ادامه دادیم و تا پارکی که بالاتر از تپه‌ی نورالشهدا واقع شده است پیش رفتیم. آن جا بود که کمی برف بازی کردیم. ولی تو چهره بچه‌ها مشخص بود که به این حد راضی نیستند گویا ...! لذا با توطئه چینی به سراغ یکی از اعضای گروه رفته و از خجالتش درآمدیم. حالا بود که میشد لبخند رضایت رو بر لبان همه دید.   ؛-)






بعد از برف بازی هیچی بهتر از یک چای آویشن داغ نمی‌تونست حسن ختام خوبی باشه. در حالی که لیوان داغ چای را بین دو دست گرفته بودیم از آن بالا به تهرانی که زیر انبوهی از ابرهای سیاه مخفی شده بود خیره شدیم و افسوس خوردیم برای دوستانی که نتونسته بودند به ما پیوندند و از این لذت محروم بودند...

به امید دیدار در برنامه های آتی گروه کوهنوردی/

 

گزارش از محمدمهدی کارگزار

ویرایش و تنظیم از محمدحسن یگانه


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی